|
روضه مکتوب شب چهارم محرم طفلان حضرت زینب علیها السلام عبد اللَّه بن جعفر (پسر عموى آن حضرت و شوهر خواهرش، زينب عليها السلام) دو فرزند خود عون و محمد را بنزد حضرت فرستاد و نامه نيز بوسيله آن دو براى او فرستاد كه در آن چنين نوشته بود: اما بعد من ترا بخدا سوگند دهم كه چون نامه مرا خواندى از اين سفر بازگردى، زيرا من بر تو ترسناكم از اين راهى كه بر آن ميروى از اينكه هلاكت تو و پريشانى خاندانت در آن باشد، و اگر امروز تو از ميان بروى روشنائى زمين خاموش خواهد شد، زيرا تو چراغ فروزان راه يافتگان و آرزو و اميد مؤمنان هستى، و براهى كه ميروى شتاب مكن تا من بدنبال اين نامه خدمت شما برسم و السلام. عبد اللَّه (اين نامه را فرستاد و از آن سو) بنزد عمرو بن سعيد رفته از او درخواست كرد امان نامه براى حسين عليه السّلام بفرستد و او را آرزومند سازد كه از اين راه باز گردد، پس عمرو بن سعيد نامه براى آن حضرت نوشت و در آن نامه او را اميدوار به نيكى و صله كرد و بر جان خويش آسوده خاطر ساخت، و آن نامه را بوسيله برادرش يحيى بن سعيد فرستاد، پس يحيى و عبد اللَّه بن جعفر بآن حضرت رسيده و پس از آنكه پسران خود را فرستاده بود (خود نيز آمده) و نامه عمرو بن سعيد را باو دادند و در بازگشت آن حضرت كوشش بسيار كردند، سيد الشهداء عليه السّلام فرمود: همانا من رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) را در خواب ديدم و مرا بآنچه بدنبال آن ميروم دستور فرمود، آن دو گفتند: آن خواب چه بوده؟ فرمود: آن را براى كسى نگفته و نخواهم گفت تا خداى خويش را ديدار كنم، پس همين كه عبد اللَّه بن جعفر از بازگشت او نااميد شد بدو فرزند خويش عون و محمد دستور داد ملازم آن جناب باشند و بهمراهش بروند، و در ركابش شمشير زنند، و خود با يحيى بن سعيد بمكه بازگشت .(1) نكته مهم : مرحوم جزايري در خصائص الزينبيه : قابل توجه است كه عبد الله بن جعفر با آن ارادتي كه به سيد الشهداء داشته است نمي توان گفت كه بدون امر حضرت از ياري ايشان سر باز زده است. بنابراين شايد آن حضرت براي حفظ بقيه بني هاشم كه در مكه و مدينه بوده اند ،عبد الله را امر نموده است كه باز گردد، چرا كه يزيد باآن پستي و شقاوت راضي نبوده كه يك نفر از بني هاشم به روي زمين باقي بماند و چون عبد الله بن جعفر به واسطه فضايل و جود و سخايش نزد همه مورد قبول بوده است وداراي نفوذ كلام بوده ، امام حسين عليه السلام او را جهت حفظ بني هاشم از همراهي خود نهي فرموده ، چنان چه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در غزوه تبوك علي را در مدينه به جا گذاشت ودر نظر داشت تا به واسطه ي وجود او ، اهل مدينه از شر منافقين در امان بمانند .همچنين مؤيد اين مطلب آنست كه عبد الله دو فرزند چون جان شيرين خود را فدا نمود. آيا ممكن است كسي كه دو فرزند خود رادريغ ننموده است از جان خود دريغ نمايد؟! (2) ودر برخي روايات گفته شده است علت عدم همراهي عبد الله بن جعفر با امام حسين اين بود كه نابينا شده بود. (3) خبر شهادت فرزندان عبد الله بن جعفر به او: برخى از دوستان عبد اللَّه بن جعفر بنزد عبد اللَّه رفته خبر كشته شدن دو پسرش را باو داد، عبد اللَّه گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» پس ابو السلاسل غلام عبد اللَّه گفت: اين اندوهى است كه ما از ناحيه حسين بن على داريم (و او باعث اين مصيبت شد؟) عبد اللَّه نعلين خود را باو زده او را از نزد خود دور كرده گفت: اى پسر زن لخناء (دشنامى است در عرب) أَ لِلْحُسَيْنِ تَقُولُ هَذَا وَ اللَّهِ لَوْ شَهِدْتُهُ لَأَحْبَبْتُ أَلَّا أُفَارِقَهُ حَتَّى أُقْتَلَ مَعَهُ آيا در باره حسين عليه السّلام چنين گوئى؟ بخدا اگر من در خدمت آن حضرت بودم هر آينه دوست ميداشتم از او دور نشوم تا در كنارش كشته شوم، بخدا چيزى كه مرا از آن دو خوشنود ميكند و در مرگشان دلدارى بمن ميدهد اين است كه آن دو در ركاب برادر و پسر عمويم كشته شدند و جان خود را در راه ياريش داده در باره او شكيبائى ورزيدند، سپس رو به همنشينان خود كرده گفت: سپاس خداوندى را كه گران كرد بر من شهادت حسين را و اگر من بدست خود ياريش نكردم دو فرزندم او را يارى كردند.(4)
خدا كند كه مرا با خدا كني آقا زقيد و بند معاصي رها كني آقا دعاي ما به در بسته مي خورد اي كاش خودت براي ظهورت دعا كني آقا يا بن الحسن بالي براي رفتن تا آسمان بده راهي براي ديدن رويت نشان بده ما مردمان ساده دل اين زمانه ايم اصلا خودت بيا و دعا يادمان بده ما با سه شنبه هاي شما خو گرفته ايم اندازه لياقتمان جمكران بده يابن الحسن كجايي من آمدم گدايي
«بابي انت وامي ونفسي لك الوقاء والحمي» قربونت برم آقا ، پدرو مادرم فداي تو باد. «عزيز علي ان اري الخلق ولا تري» آقا جان براي يك شيعه، يك عاشق واقعي خيلي سخته همه راببيند ولي مولا و امامش را نبيند. انشا الله روزي چهره زيبايت را ببينيم. اما مولاي من، همه ي دغدغه ي من ديدن شما نيست. دغدغه ي من اينه؛آيا شما از اعمال و رفتار و گفتار من راضي هستي يا نه. آيا وقتي نامه اعمالم به دستتون مي رسه خوشحال مي شيد يا ناراحت. انشا الله به حق مادر پهلو شكسته ات پيش شما روسفيد باشيم. اما يابن الحسن از اين حرفا گذشته امشب مي خوايم شما را به حق عمه جانت قسم بديم يه نگاه لطفي به مجلس ما كنيد آقا. يابن الحسن هنگامي كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) خواست اسماعيل را براي قرباني به همراه خود ببرد،به مادر او هاجر ، فرمود: فرزندت را زينت كن كه او را به ميهماني دوست برم. پس از آنكه او را برد و با خطاب «وفديناه بذبح عظيم»(5) او را به ذبحي بزرگ باز خريديم، او را از ذبح شدن نگهداري نمود، اسماعيل را به نزد مادرش بر گردانيد هنگامي كه هاجر چشمش به گلوي فرزند كه از اثر كارد قرمز شده بود افتاد، بي اختيار غش كردو بر زمين افتاد. (6) و بنا بر روايتي ، بيش از سه روز زنده نماند با اينكه اسماعيل هنوز سالم وزنده بود. (7) ببين تفاوت از كجا تا به كجاست . حضرت زينب عليها سلام لباس نو بر تن عون و محمد کرد به چشمانشان سرمه كشيد اومد خدمت داداش الا اي آسمان عشق بنگر اختر خود را بلا گردان اصغر كن دو طفل خواهر خود را بيا و بر مگردان اين كفن پو شان زينب را كه نزد فاطمه بالا بگيرد او سر خود را
هر طوري بود ابي عبد الله (عليه السلام) را راضي كرد . رفتند ميدان جنگ نماياني كردند تا اينكه به شهادت رسيدند .اما نكته جانسوز اين ماجرا اينه وقتي ابي عبد الله (عليه السلام) بدنهاي نازنين بچه هارا به سمت خيمه ها آورد هر چه نگاه كرد ديد زينب برا استقبال نيامد .آخه اين زينب همون زينبيه كه تا علي اكبر روي زمين افتاد سراسيمه از خيمهها خارج شد فرياد مىكشيد: «واحَبِيباه، يَابْنَ أُخَيَّاه اي پسر برادرم وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ با عجله آمد و خود را روى پيكر على اكبر انداخت اما اونجا هر چه حسين انتظار كشيد ديد زينب حتي از خيمه بيرون هم نيومد نكنه يه وقت داداشش شر منده بشه. هر دل كه به عشق، مبتلايش كردند آئينه ي رحمت خدايش كردند آن را كه سعادت و شرف بخشيدند با عشق حسين آشنايش كردند
منابع: (1) ارشاد ، ج2، ص: 69 (2) خصائص الزينبيه ص 194 (3) الكامل في التاريخ ج2 ص548 (4) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ج2 124 (5) صافات 107 (6) خصائص الزينبيه ص 227 (7) گنجينه معارف ج2 ص1003 *** اشعار متناسب : زبانحال طفلان حضرت زينب كاش مشمول دعاهاي پيمبر بشويم باز هم باعث خوشنودي مادر بشويم نكند دير شود لحضه پرواز از خاك كاش ما هم بپريم ودو كبوتر بشويم پس بگيريد زما منصب سرداري را قصد مان است در اين معركه بي سر بشويم آبرويي كه خدا داده به ما مي ريزد اگر از قافله جا مانده و آخر بشويم ما نداريم بهايي مگر از لطف خدا پيشمرگان علي اكبرو اصغر بشويم قدر يك پلك زدن مانده كه در عرش خدا زائر فاطمه و ساقي كوثر بشويم برگرفته از سایت امیربیان وبلاگ منادیون بزرگترین مرجع سخنرانی مکتوب علماء وعاظ و خطباء نظرات شما عزیزان: برچسبها: روضه, مکتوب, شب, چهارم, محرم, زینب, |